من به این حیرانیِ مَحض دچارم
در میان پُلی که نامش دنیاست
و لق میزند
هنوز من لنگان لنگان
حیران
به عبور مردمی مینگرم
که سریع
میگذرند
هیچکس ولی
اثر انگشتش
هم عین تو نیست
باقی هیچ
آه آری هیچ..
من میان پُلِ هیچ..
میروم به دنبال جایی که بلد نیستم
میروم ولی
تو را نمیابم
تو گمان میکنی من هم رد شده ام
مثل همه ی مردم
که سریع
میروند و می آیند
ولی من هنوز روی همان یک تکه ی پُل لنگان لنگان میایم..
و در میان اینهمه تو کجایی نمیدانم..
من حیرانم..
- ۹۸/۰۷/۱۱