امروز روز جهانی آب بود
روز آبی
که پشت سر کسی که نه روی دلم ریختم
که از خودش میرفت
و جا ماند
میان گلو و بُغض
نمیدانست چه کند
حیف شد
اشکی از خشکسالیِ احساس،
در هوای بی آبی
از نفس خُشکید
نمیدانم چه ربطی به روز جهانی آب داشت
گفتم قدر آب بدانیم
و نفسی که هر دم نگهش میدارد..
قدر عشق و احساسمان را بدانیم
و اصرافش نکنیم به پای هر که طلبید
اگر مایه ی حیات،
آب نیست که نیست
ولی اگر هست
باران که آمد
نگذارید از دست برود
هیچکس برای حیات شما هیچ زحمتی نمیکشد
جز خودِ شما
خدا میداند شاید چیزی که از دست میدهید تاوان است یا خیرخواهیِ خدا
...
اما هر از دست دادنی دلیلی دارد
آب را هدر نده ولی باران هم رحمت خداست...
با خدا جاری باش...
و بساز تقدیرِ بارانیِ خویش را...
مبادا دست دستی خشکسالی دچار کنیم خود را
به سرزمینی که اگرچه تشنه است
ولی آفت است هرزست کویرست اصلا..
هرچه آب بریزی تو تمام میشوی و آن سیراب نه..
میزنم به دریایی که در دلم هست
و کاسه از دستم میفتد و آب میریزد
منی که تمام دریا را در دلم میریختم
چطور نفهمیدم در هر کاسه ایی جا نمیشود..
میشکند..که میشکاند دلم را..
نباید آب را هدر داد آبی که اینهمه باران باریده تا دریا نمیرد
حیف است در کویر کسی ریختن..
- ۹۷/۰۱/۰۳