تو میان من، یک
یک گمگشته ای
که باید بیشتر در تو حضور یابم تا شخصیتت را بفهمم
تو
مثل سایه ایی که با من است و از من میگریزد
همجایی
فقط من تو را میشناسم من تو را میبینم و من با تو کنار می آیم
اما تو بهتر من را میشناسی
چون من یک جاهایی میترسم از خودم
جلو چشمم ظاهر میشوی
تا
...
ببینمت
و
اگر
من
تو را هم نبینم
انگار چیزی کم دارم
..
تو الوهیت منی و من الوهیت تو
نه تو تویی نه من منم
این تقدیر بی بازگشت
از یک آغاز شروع شده
که ما فقط امتدادش میدهیم
،
کاره ایی نیستیم...
اسمش رویش هست؛
تقدیر...
مگر میشود تغییرش داد؟؟
خسته شدی میخواهی ادامه ندهی یک بحث دیگرست...
قلم نامرعی خدا مینویسد
هرچه صلاح هست یا هرچه حقت هست...
تقدیر یه بارکی نازل نشد که...
به تو بستگی دارد...
یعنی تو آن دستی هستی که با قلم خدا مینویسد تقدیرش را...
حالا حال و احوال خودت را ببین
ببین چه میکنی با خودت
بی بازگشت است...
ولی میتواند نباشد..ننویسی..کج و کوله بنویسی..عجله کنی...از خیلی چیزها بگذاری بخاطر بعضی چیزها یا بعضی چیزها را قربانی کنی بخاطر بعضی چیزها..دست بردی در تقدیر دیگری همان تقدیر توست..هرچه که بنویسی..هرچه...
میتوانی زیرش بزنی و بگویی تقدیر من نبود
ولی تو دیگر نوشته ایی از قبل..خیلی قبل..
تقدیر بی بازگشت است...
چون الوهیت است..
تا مادامی که این تو تویی
فردا چه باشی تقدیر فردایت هم اول تو شدی بعد تقدیریت
به این و آن خورده نگیر
اگر از تقدیر امروزت ناراضی هستی فردا معجزه نمیشود
تو مستثنی نیستی از بقیه..
مستثنی از خودت چرا..
خودت را تغییر بده..آنوقت تقدیر قبل و بعد خودت را مقایسه کن!
- ۹۷/۰۸/۰۱