گاهی فکر می کنیم راه راست، صراط مستقیم ثبت شده در تاریخ است
اما راه راست
دیدن است
شنیدن است
خواندن است
گفتن است
بدون چشم
بدون گوش
بدون زبان
و با عشق تمام محالات ممکن است
اگر عشق را بشنویم
و عشق کلمه نیست
هیبت کشانده و نه جاریست در قلب
بر شانه های عمْر یک آدم
که شاید بارها شکسته باشیم
حرفهایی بسیار گفته شد
همه خواندند ولی اندکی پی بردند
حرفهایی عاشقانه هایی که گفتند
نالیدند
غر زدند
منت گذاشتند
حتی در کلمات جا نمی شد
بله جا نمی شد که بسادگی فراموش میگردد
که یگانگی عشق را وا گذاشتیم
و بجای سجده
هنوز و تا ابد دنبال سجاده هستیم
و هنوز میان ورقهای تاریخ دنبال صراط مستقیمیم
صراط مستقیم منم
روییده از دل خاک فطرت
که حاصل جنونم شده
جنونی که بی مستی مستم
و عاشقی میکنم با معشوقی که در اندرون من میرقصد
و میرقصاند مرا در آرامِ خیالم..
بدون اینکه سندهای معتبر و نامعتبر چپانده در تاریخ را بخوانم
اگر اویی که مرا در من میخواند نشنوم چه کند هزار منطق و هزار نسخه ی بی سانسور
من عشق را میخوانم
از کلاماتی که من نگفته ام دیگری و دیگری و دیگری ها نگفتند تا برسد به من
من میدانم
چون این فطرت من است که شاهد عشق بوده و میداند کدام به کدام است
پس برقص با من
اگر مجنونی ساز بزن تا برقصانیم این جهان خفته را
که فکر میکنند به راه راست رسیده اند در جایی دیگر که من نمیدانم!
- ۹۷/۰۸/۰۱