او صدایم زد

به دنیا آمدم عاشقش باشم..همین که صدا زد شناختم!

او صدایم زد

به دنیا آمدم عاشقش باشم..همین که صدا زد شناختم!

او صدایم زد

بسمِــ اللّــــــهِ و بِـــه نستعینْ

گاهی دلت تنگ است
آرزویت کم
به عمق نَفَس
گاهی سلامت کافی
میشود مرحم
السّلام علی الله
وقتی تو را کسی دارد
آرزو نمیکند
برآورده میکند
این آرزوهای کوچک
قانع نمیکنند
برای آمینی که خودش آرزوست
..
برایتان عشق آرزو میکنم
بروید عاشق شوید
...
خدا را دارید
همه چیز دارید
آرزو ندارید
برایتان بی آرزویی آرزو میکنم
..
*مینویسم آنچه بر من خوانده
بلکه این صدای آشنا بگوش اهلش شنیده شود
که از انسان فقط صدا میماند
مثل صدای خواندن یک شعر با صدای بلند
یا نجوایی در دل
از دمی که خلق کرد تا آهی که به خدا پیوست(آدمی)،
برای یکصدا شدنی که ادا کند کلمه ایی را که بینهایتِ ازلیِ اوست
و تلقین کرد به خواندن
آرزویی که هیچ فطرت پاکی انکارش نمیکند:<<دوستت دارم...
>>
گ‌.م‌.ع

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۲۹ - 00:00 :.
    +++++
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۲:۱۱ - سایت تفریحی چفچفک
    احسنت
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۰:۳۸ - سارا سماواتی منفرد
    💖💖💖
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

از پشت دَر به کوچه خیابان سرک میکشم 

آدم ها میآیند و میروند 

یک نفر نگاه میکند آن نفر دیگر چشم غُرّه میرند

ماشین ها بوق میزنند 

آنطرف با خانواده پیاده میشوند میروند داخل رستوران جوج میزنن!

آنطرفتر هم پدری آمده دست بچه اش را میگیرد از آموزشگاه زبان ببرد خانه!

بنگاه هم که همیشه سرش شلوغ مشتریست خدا برکت دهد

مردم بستنی بدست خیابان ها را بی انگیزه طی میکنند

شاید یک نفر یک لباس شیک جلو چشمش را بگیرد و میرود مغازه قیمتش را بپرسد و بالاخره مجاب میشود تا بخرد!

شهر با آدم هایش شهر میشود

اماآدمها بی حوصله ند

خسته ند 

آخرین و بهترین رقابتشان اینست امروز آرایش ها راباید غلیظ تر کرد؟ 

آیا هر نفر احتیاج به یک گریمور شخصی پیدا خواهد کرد در آینده؟ 

یا فروشندگان لباسها بخاطر هزینه زیاد  پارچه لباسهای پاره پاره و کوتاه را تزیین میکنند و روی شبکه های مُد مانور میدهند؟ 

مردم دلشان خوش است اما پای صُحبتشان که میآیی کلافه اند مثل برده ای که منتظر است تا ارباب سرخوشش هر وقت دستورتازه ای دهد

فردا و فرداها زندگی ادامه دارد

از زندگی دیروزمان 

 

من پُشت دَر آمده‌ام به استقبال تو

و با آدم هایی روبرو میشوم که

هیچکدام تو نیستند!

پسربچّه ای یک سینی شُعله زرد نذری بدست دارد... رد میشود!

... :-(

نروم دنبال آش؟

اما من باید اینجا برای تو کشیک دهم

چون کسی بغیر من این دَر را برایت باز نمیکند..

  • ۹۷/۰۸/۱۸
  • گ.م.ع