زمستانِ دوست داشتنی آمده
آمده برگ برگ بریزد و بریزد و بریزد..
کو تا بهار؟!
اما دارد میریزاند برگ های خُشکیده در من را..
باید تحمل کنم
بهار دور هست.. ولی می آید..
باید تحمل کنم!
اصلا اگر زمستان نباشد، بهار کی آرزو شود؟
باید تحمل کنم..
این برگهای خشکیده دارد میریزد.. برگ های خُشکیده!
این بریز و بپاش ادامه دارد..
تا بهار دل نزند.. تا بهار بهار بماند..
برگهای دلم تند و تند میریزد
دلم خالی
منتظر شکوفه زدن است
همان شکوفه هایی که هر سال همانجا میروید
همانها را میگویم که همیشه ترس تمام شدن بهار
تمام برگ های نو را
خُشک می کند...
- ۹۷/۱۰/۰۵