قهر این نیست
بعد قهر آشتیست
از قهر کردن عزیز نمیشوی
این فراموشی ست
فراموشیِ دلتنگی
فراموش نکن
از دلتنگی فرار کن
فراموشی عینِ نامردیست
فرار کن
برو آنجا که تو هم نباشی
فرار کردن کار ترسوها نیست!
عاشق اینقدر پشت در میماند تا معشوق بگوید برو یا بمان
فراموشی کار ترسوهاست وقتی هنوز در نزدی!
فرار میکردی که همه جا را بگردم
ولی فرار نکردی فراموش کردی
برای فرار کردن از خودم
فراموش نمیکنم
جلوی چشمم آویزان میکنم
تا آویز در به صدا در بیاید هر بار که در را باز و بسته میکنم..
صدای در است خبری نیست!
فرار کن با من
اما از دلتنگی
از فراموشی که ما را از فراری میدهد
از پیچ و خم این جاده که هی پیچ و تاب میخورد
هی میایی که بیایی ولی در نمیزنی و بیخیال میشوی
جاده نمک ندارد با خودت نمک نیاور هوا صاف است
دلم شیرینی میخواد
امان از قهر و آشتی های دلتنگ کننده
که هرچه فراموش کنی خیانت کرده ایی
هی...
اما...
هی!
فراموش نکن
اگر فراموش کردی پس فرار هم کن
از دلتنگی فرار کن ولی روی فراموشکاریت بمان
وگرنه هی باید دور خودت بچرخی
فرار کن
به من
تا خودم حسابت را کف دستت بگذارم
قهر نداریم اگر قرار به فراموشیست..
علف های زیر این جاده هم درامد..
تکلیفت با خودت روشن نیست
زمین هم فراری شده
دارد دور خود میچرخد تا به مراد دل برسد
ولی نمیداند که مراد، {دست چرخنده} است.
- ۹۷/۱۰/۱۷