دلم همان جوششی ست
که دستت را داغ میکند..
و تو که قَدر یک قطره از این شعله تحمل نداری
ببین که دلم را چطور می سوزاند..
آب میریزم
اما کاش کبریت آخر را میزدم
گرچه این سوختن،
مرا روشن میکرد اما گُر گرفتی هول ورت داشت
#جهان دچار گاز گرفتگی شده
و من پخش و پلا در هوا
کبریت هایم را نگاه کردم
دما همچنان پایین
حتی یه کبریت هم نتونستم بزنم
..
اکنون که نه کبریتی هست نه دلگرمی
و سرما سوزان..
سوختن را بیشتر حس میکنم
با خودم زمزمه میکنم
و مدام قلبم را
هــــــا میکنم
زنده بمان نفس!
:
با خودش کبریت می آورد کبریت های دست نخورده
به روشنی فکر میکنم
و گرما
هِــــــی!
زیر شعله ی دل را خاموش نکن ؛
کبریت بزن
زیر عشقی آتشین
که سوختن دَرَش ،کم خُنَکایی نیست...
تو را فقط میتوانم با آتش مقایسه کنم
تا
....
ببینمت
و
اگر
من
آتش را نبینم
تو را هم نبینم
..
آتش الوهیت مادام روشن است
این را که دیگر نمیتوانی گردن تقدیر بندازی
{اصلا،،
تقدیر همان الوهیت است}
و من با شعله های تو از این آتش گرما میگیرم
نامت روی اسم من واژه ایی مقدس از عشق است که تقدیر به دست قلم زن نوشته
تو عشقی و
من با عشق زنده میمانم
تقدیر اینست؛
عــشق..
ای آتش اگر تو میتوانی مرا آتش بزنی حرفی نیست،
گرمابخش بودنت تو را آتش کرده وگرنه به درک(جهنم)!
تقدیر بی بازگشت عــشق است
میتواند نباشد
تو هم بگو تقدیر نبود
اما من بتو میگویم باید باشد؛
عــــشق،،
تقدیر ؛الوهیت است..نورِ آتشی گرمابخش نه آتشی که از شعله گُر میگیرد و عشق را میسوزاند..
- ۹۷/۱۱/۰۵