"همیشه آنهایی درد بر دلت میگذارند
که میگویند دوستت داریم
نه نه
ما درد آنهایی را به دل میگیریم که دوستشان داریم"
و گیج گشته ام به چرایی درد
که اگر دوست داشتن درد است
چرا دوست داشتن..
بگویند مرض
بگویند خون و خونریزی
بگویند جنگ
بگویند فریب
ولی نه
دوست دارند ولی درد تنها یادگارشان میماند بر دلت
و تو از بی رحمی عشق
آنرا دروغ میپنداری
ولی عشق بی رحم نیست
بلکه اگر عشق
عشق باشد
باید در درد است
چون به زعم اثباتش به دنیا باید جواب پس بدهد
و در برابر دنیا
باید جواب پس بدهد
و جواب عشق چیست جز سکوت
که فقط عاشق و معشوق ترجمه اش دانند و بس
و وای به روزی که معشوق را تلقین دگر کنند
جز معنی سکوتِ عاشق..
و درد از این جا شروع میشود
از نفهمیدن
..رد شدن
و عشق این می شود ؛
سکوتی بی پایان از صدازدن....
درد هایی بی سایه که برای اثباتش
برای یقین به وجود داشتن عشق
به خاموشی مطلق میروی
میروی
میروی
پر از دردی که آفریده تا به درد آیی از فقدان عشق
و در درد عشق را کنکاش کنی ورای حاشیه هایی که درمان موقت تجویز میکنند!
- ۹۸/۰۵/۲۲