از سیاهی های بخارِ حرف در حرفشان
تهوعی برمیخواست،
که قهوه ام را مینوشیدم،،
سَرد نشُده،
سرد بود..
دوده ای
مینشست بر قلبم
و مینوشیدم حسّی را که از خوردن این قهوه دِلزده بود
#بخارش_بر_صورتم_سرایت_کرده
#امان_از_قضاوتها..
#یادی سَرد
حق دارم که قهوه و چای خور نشدم!
بوی نیکوتین قلب را دودی میکند
از وابستگی خوشم نمیاد.. از چیزهایی که قلدری میکند برای قلبم
هرچقدرم که توجیه کنی بوی عطرش آدم را مست میکند!،
اعتیاد خطرناک است!..
من بالا میاورم!
..
یک لیوان آب لطفا!
- ۹۸/۰۵/۲۸