خسته از دردهای زندگی خود را فراموش کردیم
و بعد عشق را
فکر کردیم درد داریم و از عشق گریختیم
و نمیدانستیم درد از گریختن عشق است
و گرنا هر دردی با عشق
قابل تحمل است چه بسا شیرین..
در گیر و دار زندگی عشق را فراموش کردیم
فکر کردیم عشق یک هدف است
و از آن صرفه نظر کردیم
باری که عشق مسیر است
که اگر نبود
که اگر نباشد
دیگر هیچکس برای خودش هم قابل تحمل نیست
...
فکر کردیم بدون عشق هم میتوان زندگی کرد
ولی وقتی از دست دادیم
میفهمیم آری بدون عشق میتوان زندگی کرد
اما
اگر از دست بدهیم میتوان فهمید میتوان بدون عشق زندگی کرد
اما دیگر دلیلی برای زندگی کردن نداریم
میتوانیم لباس زیبایی برتن کنیم اما شوقی برای به تن کردنش نداریم
من فهمیده ام با عشق میتوان تمام زشتی ها را زیبا دید
یک لباس کهنه با هزار دست لباس گرانقیمت مقایسه میشود کرد میتوان زشتی را ترجیح داد به زیبایی
میتوان درد کشید
ولی اینها وقتی عشق باشد
فقط درمان است
فقط زیبایی است
فقط خوب..
همه ی اینها را گفتم و در یک جمله بی عشق میتوان زندگی داشت اما
حیات
نه
فقط میتوان تظاهر کرد به خوشبختی اما هیچکس بدون عشق دوام نمیاورد حتی در تظاهر کردن...
- ۹۸/۰۷/۰۲