تا فریاد نکشم هیچ کس از درد من با خبر نخواهد شد
فریاد هم که میزنم انگار دیوانه دیده اند
دیده اند دیگر..
دیوانه ای که خیره شده
به کارِ جهان
و فردا
را
و فرداها را از تویَش میبیند
و تنها غمش در عالم اینست؛
دیوانگی نکردن..
دیوانه ای که محبوس در زمین،
بهِ پَرواز دلبسته است..
به رفتنی بر فرازِ آفتاب
به رسیدنی بی توقف..
به عشقی جاویدان..
به بقایی برای دیوانگی کردن..
نه فریآد..
که خُدا داند..
- ۹۸/۰۷/۱۰