وقتی قلب آدم پُر باشد از دردهایی که حقش نبوده
،
و سهمی در آن نداشته
آن دردها را میگذارد در حفره ای که
دِل نام دارد
دِلِ آدم امن ترین جایی ست که دردها را محفوظ میدارد
قُفلی به آن زده ام..
نمیتوان گفتشان..
انگ میزنند
حرف و حرف میزنند..
خلاصه که بَد،
دِل، میزنند
دِل هست جایگاه خداوندی که
در دست خداست کلیدش..
دَرَش باید که بسته باشد
وگرنه اسرار دِل که بیرون شُد..
دِل راهش را گُم میکند..
حرف در حرف میشود..
مردم زبان میشوند و دِل ،گوش..
دِلی که به حرف غیر رفت
دیگر رفت،
از خُدا..
رفت که رفت..
دِل دردشناس است
میداند آنها
آنجا
که
درد میروید..
جای ماندن نیست
جای خُدا را..
اینگونه میابَد
دردها را میبیند و راه خدا را میابد
درد هر دردیست که
باعث شُده دِلمان برای تنهایی خُدا بسوزد
از اینکه به کسانی بها دادیم
که هرگز درکش نکردند
وقتهایی را که فقط میشد
برای خُدا بنده بود
را هدر دادیم..
این دردها حقمان نبوده
اما شاید توفیقی بوده
که دوست واقعی را بشناسیم
تا راهی شویم
به جایگاه خُدا و دَرَش را قُفل کنیم جز برای اهلش
و بدانیم
غیر از خدا غیر از خدا غیر از خدا
.
.
.
.
همه ی جهان؛
دَرد است و
و
دَرد هم شاید فرصتیست برای در زدن...
- ۹۸/۰۷/۱۶