حالا که هستی
من میروم
تا بروم و بیایم و یک چراغی روشن کنم و نورش به چشمت،
به دِلت بتابد
کُلّی باید بروم
از یکجا بروم دنبال چراغ
کُلّی راه است که باید به تنهایی طِی کنم
نور اُمید را هرجایی ندارند
چراغش نزد خُداست
....
باید نردبانی پیدا کنم
بروم از خُدا بگیرم..
همین سوسو را
مبادا که خاموش کنی
مبادا که دلت را تاریک تر کنی
..
آخر فیتیله ای که باید این نور از آن چراغ
بتابد
قلبِ توست
نور حقیقی از باطن آدمی سرچشمه میگیرد
این راه زیادی که باید بروم دنبالش وسیله است
وسیله ی صبر
وسیله ی یادگیری دعا
وسیله ی استقامت
وسیله ی وصل به شعورِ حقیقی
و دیدن مَحَبَّت ِ عالی ،است
،
من چه جوابی دارم برای تو
تو که خودت خوب میدانی
بیخود میپرسی
بیخود نگاه میکنی
....
باید بروم....
کسی منتظرست
باید برایش چراغ ببرم..
آنوقت باهم میاییم تا چراغهای بیشتری روشن کنیم
برای هرکسی که منتظر نور است...
کسانی می روند به سوی تاریکیِ جهالت باری که میدانند اشتباه است یا حداقل مطمن اند که کامل درست نیست ولی میروند بخواهی نخواهی یک نفر یکجا هست که بخواهد تاریکی را تجربه کند یا سنگ بندازد چراغ ما را هم بشکند!
برای اینه روز بروز جهان خاموش تر میشود
تیره برق ها هم یک در میان روشن اند
میگویند انرژی در حالِ نابودیست..
اما
فکر نمیکنند که خودشان مسبب اند..
چرا..
اکنون میدانند..
کمتر لامپ ها را روشن میگذارند..
اما چه فایده
باز هم کسانی هستند که نمیدانند
خیلیا هم برایشان مهم نیست
بعضی ها هم خودشان را صرفه جو نشان میدهند!
افسوس...
او که جهان از او انرژی میگیرد را در تاریکی گذاشته ایم
هیچ کس برای فقط او
کاری نمیکند
میمیرید مگر؟!؟
لااقل خاموش نکنید!
حالا من میروم
دنبالِ چراغ
برای تو هم میاورم
اما تو خودت باید بروی دنبالش...
گیریم من نرسیدم..
یک چراغ شکست..
تو که نشستی بیکار جز سربار ماندن رویِ دِلم چه برایم داری؟..
حالا که هستی
گوش کن
که قرار نیست جای دوری بروم
..
می روم
صبر می کنم
تا تو نیز با #دسته_ی_چراغ_بیایی
..
- ۹۸/۰۹/۰۲