گاهی کافیست
خدا
باران را جاری کرده؛
آسمان بعدش صاف میشود
نفس میکشد
نگاه میکند
کجایی
و تو را از تاریکی نجات می دهد...
گریه کن این باران هم ببارد
آسمان سیاه باشد..
..
بعدش روشن تر خواهد شد..
انتظار....
مثل ِ باران که می بارد از شور...
و به سَر رسیدنش.. مثل ِ آفتاب ِ پس از آن را میماند
باران تمام شده...
ولی هنوز اثری از تو نیامده..
نمیدانم شاید فکر میکنی
باران دیگری در راه است
نمیدانم
شاید هــــــوا را بهتر از من میشناسی..
در قلبم آفتاب هنوز سو سو میکرد..
یکم دیگر بمانی،
در قلبم اینبار
دیگر باران نمی بارد
سیـــل می گیرد
شدید...
آنوقت همه ی چتر ها که هیچ
راه هــا را درهم می شکند
از
گریه هایِ بارانِ من،
چقدر شبیه دمِ عشقی هستیم که خلقت ما شد؟
هیچ چیز در طبیعت برای خود زندگی نمی کند
رودخانه ها آب خود را مصرف نمی کنند
درختان میوه خود را نمیخورند
خورشید گرمای خود را استفاده نمی کند
گل عطرش را برای خود گسترش نمی دهد
زندگی برای کمک به دیگران،
قانون طبیعت است
عشق
بخشیدن است
بخشیدنی که تمام تو معشوقیست که عاشقست
و نیازی به جواب ندارد
اصلا نیازی ندارد
عاشق حقیقی فقط میبخشد اما اگر عشق دریافت نکرد
پس عشق را بدرستی نیافت وگرنه این مزاحمت است
که باز اینهم میچرخد و بتو میرسد که تا بی حساب شوی
قانون طبیعت،
عآشق شدن است
فقط عشق است که باعث میشود
چرخ طبیعت روی پایه های خودش بچرخد
در این مسیر،
دست اندازها زیاد است
بآیدْ عآشق بود
تا از این اراده منحرف نشد
و هر چیز، به آن عشقِ والا نزدیکتر شود
بخشنده تر میشود
و دیگر این خودش نیست
یکیست با معشوق و عاشق و معشوق ندارد
..
عشق چه در اول
چه در آخر
اگر عشقِ راستین باشد
ختم کلمه خُداست
و قانونی که بر عشق نهاد
که تعهُّد است
و عشق بی نهایتِ تمام نشدنی
باید صبر کرد تا قانونِ طبیعت درست بچرخد و روی چرخ خودش ،
تا عشق بیاید و بماند و عاشق باشیم و سنگ لای این چرخ نیندازیم و راه حلش عاشقیست و تا میتوانیم عاشقی کنیم
آخر..همهء زندگی را خُدا در قلبت آفرید
هیچ کجایِ دیگر
حس زندگی نیست..
خُدا انگار آنجا بیشتر خُدایی میکند بر من..
آنجا
قلبت
که حس میکنم
باید بمانم و بندگی کنم
هزار راهزن دارد این حوالی که میخواهد قلبم را از من بگیرد
تپش ها حرفهاییست که بر من میخوانی
تا همهء زندگی را با تو در این مکان دلدادگی کنم
دلم را در مکانِ خُدا بگذارم و خودم را حالا بشنوم
و از راهزنان عبور کنم و بسم اللّٰه گویان دل را به تو بسپارم و دلدادگی را زِ سَرِ سپُردگیِ بندگی به تپیدن
در قلبت صبور باشم برای عاشقی
هرچند میتپد،قلب،همیشه
اما صبر میکنم
مدتی فقط نفس نمیکشم
تا قربة الی اللّٰه دلی باشم که تویی و تا همیشه خودمِ خودت باشم!..