شآید تنهایی هم شُکر گزاری دارد
لااقل
صرفاً بدون مزاحم ذکر میگم
#لا اله الا اللّٰه
ها را میگویم آجر به آجر بهشتم..
با خدایی که تنهایم
تنهاییم را پُر میکند از همه ایی که هیچست
با خودم خلوت میکنم
تنهاییم ولی
تنهایی خدا وسیعتر است
وقتی#اینهمه بنده جا می گذارند خدا را..
خیلی راحت..
تنها نباش...
یعنی نیستی هم
تا خدا هست تنهایی کذب است
تنها شاید
ولی نیز در بند خداییـ که تویی
خدا صبر کرد تا صبر مرا اندازه بگیرد
صبر میکنم تا صبر خدا
را ببینم
مگر نگفت به امید نیک کند؟!
صبر میکنم
به امید،
تا که پای قولش چگونه وفا کند..
اُمّـــــــید یــعنی؛
سایهـ ی خُدا
رو
روی سَرَم حِس میکنم....
تا وقتی نا امیدی در میزند،
اتفاقاً درب را برویش وا می کنم
و
آن با اطمینان راهیکه آمده است،
دست از پا درازتر برمیگردد..
ضایع میگردد نا امیدی
وقتی امیدم
به خُداست
که بالاتر از هر امیدیست...
خدا میاید
من پشت همین در
به امید او
منتظرم و تا بهار برسد صبوور...
اما از نا امیدی هایم هم استقبال میکنم
گاهی هم نا امیدم میکند
و این امیدیست نه نا امیدی
پس چه چیز بهتر از امید به خدا...
خدا سر موقع می آید
ای دِل
ساکت شو!
صبر کن!!
این دِل گرفتگی را با نماز آیات بخیر کن!
نور خدا دارد می تابَد، دست نومیدی بردار،از روی ورودی های دلت!
گفتم ساکت شو!
تنهاییات
و
زُل بزن
هیچی نگو نمیخوام صداتو بشنوم..
گفتم ساکت!
همینه دیگه!
کاری ازت برنمیاد
فهمیدی؟ ساکت!
تنهاییات با خودت خلوت کن
حرفات تو دلت خفه کن
گریه هاتو بُغض کن
اینجا یا ساکت میمونی یا...
هیچی!
تو چاره ای جز سکوت و صبری بمعنای اعتماد به خدا نداری اصلاٌ
چی میگی؟؟
نه باید یکم روزه تو نگه داری نشکنی یوقت
افطار چیه
افطار مفطار تعطیل!
سکوتت حفظ کن
چوون فقط خودت خسته میکنی اینجا داد هم بزنی عینِ سکوتِ
انگار نه انگار
سکوتت اونقدر دایمی کن که خودشون بیان بهت اعتراض کنن..
دیره دیگه
مُردی
اونقدر ساکت بمون که عزاییل هم بگه مُردی نمیاد سراغت
و امّا شاید هیچکس هرگز نفهمد آنقدر ساکتت کردند که سکوت کردی برای گوشهایی که حتی اگر فریآد کنی تو را نمیشنود وگرنا برای شنوایان هیچ فریآدی بالاتر از سکوت نیست!
هیچکس نمیفهمد تا مگر که صدایِ مرگ، آنها را برای همیشه ساکت کند..
دخترهای فاطمه ، سادات خانوم ها میشوند
آنها که بپای مادرشان میمانند..
نه اینکه سادات ها دختر فاطمه باشند نه
دخترها سادات میشوند
که اگر مادر نگاهشان نکند غذا نمیخورند
ناز مادر میخواهد دختر
و احساس یتیمی میکنند
دختری که فاطمگی را یادنگرفته
یا مردهایی یادش یاده اند که درکی از حس دختر بودن ندارند
دختر نوازش مادرانه میخواهد
تا دختر بودن را حس کند
تا
مادری کند
تا مقام زن را به او گوشزد کند
تا فاطمه گی یادش دهد
دختری که هر مرد و زنی رویش را ندید جز مردی که علی وار عاشقش بود
مادری که دختری یادش دهد
به دختری که ارزش زن بودن را به رویش بکشد
نه فقط پارچه سیاه که عفت بپوشد
نه برای اثبات خودش به کسی
برای اینکه دست پرورده همان مادر است
فاطمه ایی که خودش دختری از ریحانه ی بهشتی بود