دَر می زنم به خانه ات
انگار گشایشی ست
هر چه دعا کردم
ثوابش نوازشیست
هم بار ِ نامِ دُختریت رامی کشد
هم قهر می کند با دنیا
آنگاه که برتنش نمایشی ست
یادش افتاده بین عبور از خیابان
نزدیکِ نماز ِ قضا
الله اکبر ْ نیت می کند به سمت خدا، دلش چون شقایقیست
در رنگهای مردم تک رنگ مشکی هست
تنها
اما خیالش جمع که رنگ عشق مادری ست
هروز که سپر پارچه ای میگیرد مقابل نامحرم
دلتنگ میشود
و آه می کشد
که در این نامِ سنگین
چگونه وفادار مادر است؟
؟؟
مادر دخترست دیگر
بهانه می گیرد
به مادری ات سخت محتاج!
مرحم چادر خاکی فقط نوازشیست!