~خواستم دریا شوم
موج غمت غرقم کرد~
...
به خاک نشستم تا
ته دریا رسیدم
خاکستر شدم
راستی بعد خاکستر چیست؟
قایقی خواهم ساخت با خاکسترها
خواهم زد در آب
به تو خواهم برگشت
تا دلی سیر اشک بریزد باران
به دریا میزنم
به تو خواهم برگشت
خاکی
که زده از دل خاک بیرون و
به هزار زمین خوردن مبتلا
اشکم را به چک چکه ی باران بیفزایم
دریایی میشوم
..
یا غرق میشوم و مروارید میگیرم
یا به ساحل میرسم و برمیخزم از دل خاک
روزی اگر باران نبارد از دل من
موجهای آب جنازه ام را برسانید
به این جزیره ی متروک دور افتاده از عشق
مجهزم به عشق ولی چه فایده
کشتی سوراخ است و ناخدا دارد افاده
موج هست و امواج یا غرقت میکنند
یا عاشق و مجنونت میکنند
به تو برگشته ام از دل خاکی که دریایم کرد
و تو دریایی که غرقش بودم
تو کجایی که درون سینه دلم خاک میخورد
خاکی به اتهام خاکی بودنم
خون میکند دریا را به چشم من
من از خاکی بلند شدم که گرچه خاکی بود
ولی من از خاک ندیدم جز خاکستری
دل دریاست و گِل مالی حرامش کرد
اما جایی که آبی نیست باید بود ؛
خاکستری
عطف شعر:
(تو میتوانی انتخاب کنی دیگران این ور و آنورت کنند
یا
خودت دل به دریا بزنی و فرمان کشتی زندگیت را بدست بگیری
میل با خودت
انتخاب کن از اول
،در ادامه ی مسیر مجبوری گاهی
تا آخرش بروی
هر بار
سر هر ایستگاه بمان
و اتمام حجت هایت را زیر ذره بین بگذار
فقط یک راه است
که تو میتوانی بروی
راهی را که انتخاب میکنی قبل قدم اول به عاقبش فکر کن
و سعی کن درستترین راهی بدون هر حس احمقانه ایی انتخاب کنی
یآدت بآشد تاوان برگشت از مسیر نآدرست
آنجا که مطلوب تو نیست
خیلی بهتر از تآوان همه ی مسیریست که
غرق نشدی و
غرقت کردند!
گاهی هم برخی باید راه نادرست را تجربه کنند
هرچند با پشیمانی
تا بعد که کار درست میکنند و راه درست میروند منتش روی هیچکس نباشد
اما انتخاب های اشتباهت را گردن هیچکس ننداز
هیچکس به اندازه ی خودت نمیتواند کاری برای تو کند
خودت را خودت این ور و آنور نکن
اگر میخواهی دل به دریا بزنی
دریایی شو تا غرق نشدی..)