او صدایم زد

به دنیا آمدم عاشقش باشم..همین که صدا زد شناختم!

او صدایم زد

به دنیا آمدم عاشقش باشم..همین که صدا زد شناختم!

او صدایم زد

بسمِــ اللّــــــهِ و بِـــه نستعینْ

گاهی دلت تنگ است
آرزویت کم
به عمق نَفَس
گاهی سلامت کافی
میشود مرحم
السّلام علی الله
وقتی تو را کسی دارد
آرزو نمیکند
برآورده میکند
این آرزوهای کوچک
قانع نمیکنند
برای آمینی که خودش آرزوست
..
برایتان عشق آرزو میکنم
بروید عاشق شوید
...
خدا را دارید
همه چیز دارید
آرزو ندارید
برایتان بی آرزویی آرزو میکنم
..
*مینویسم آنچه بر من خوانده
بلکه این صدای آشنا بگوش اهلش شنیده شود
که از انسان فقط صدا میماند
مثل صدای خواندن یک شعر با صدای بلند
یا نجوایی در دل
از دمی که خلق کرد تا آهی که به خدا پیوست(آدمی)،
برای یکصدا شدنی که ادا کند کلمه ایی را که بینهایتِ ازلیِ اوست
و تلقین کرد به خواندن
آرزویی که هیچ فطرت پاکی انکارش نمیکند:<<دوستت دارم...
>>
گ‌.م‌.ع

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۲۹ - 00:00 :.
    +++++
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۲:۱۱ - سایت تفریحی چفچفک
    احسنت
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۰:۳۸ - سارا سماواتی منفرد
    💖💖💖
نویسندگان

۲۹۰ مطلب توسط «گ.م.ع» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

خاکستری

~خواستم دریا شوم

موج غمت غرقم کرد~

... 

به خاک نشستم تا

ته دریا رسیدم

خاکستر شدم

 

راستی بعد خاکستر چیست؟

قایقی خواهم ساخت با خاکسترها

خواهم زد در آب

به تو خواهم برگشت 

تا دلی سیر اشک بریزد باران

به دریا میزنم

به تو خواهم برگشت 

خاکی

که زده از دل خاک بیرون و

به هزار زمین خوردن مبتلا

اشکم را به چک چکه ی باران بیفزایم

دریایی میشوم

..
یا غرق میشوم و مروارید میگیرم

یا به ساحل میرسم و برمیخزم از دل خاک

روزی اگر باران نبارد از دل من

موجهای آب جنازه ام را برسانید

به این جزیره ی متروک دور افتاده از عشق
مجهزم به عشق ولی چه فایده

کشتی سوراخ است و ناخدا دارد افاده

موج هست و امواج یا غرقت میکنند 

یا عاشق و مجنونت میکنند

به تو برگشته ام از دل خاکی که دریایم کرد

و تو دریایی که غرقش بودم

تو کجایی که درون سینه دلم خاک میخورد

خاکی به اتهام خاکی بودنم

خون میکند دریا را به چشم من

من از خاکی بلند شدم که گرچه خاکی بود

ولی من از خاک ندیدم جز خاکستری

دل دریاست و گِل مالی حرامش کرد

اما جایی که آبی نیست باید بود ؛

خاکستری

 

عطف شعر:

(تو میتوانی انتخاب کنی دیگران این ور و آنورت کنند

یا

خودت دل به دریا بزنی و فرمان کشتی زندگیت را بدست بگیری

میل با خودت
انتخاب کن از اول 
،در ادامه ی مسیر مجبوری گاهی 
تا آخرش بروی
هر بار 
سر هر ایستگاه بمان
و اتمام حجت هایت را زیر ذره بین بگذار 
فقط یک راه است
که تو میتوانی بروی

راهی را که انتخاب میکنی قبل قدم اول به عاقبش فکر کن

و سعی کن درستترین راهی بدون هر حس احمقانه ایی انتخاب کنی

یآدت بآشد تاوان برگشت از مسیر نآدرست 

آنجا که مطلوب تو نیست
خیلی بهتر از تآوان همه ی مسیریست که

غرق نشدی و

غرقت کردند!

گاهی هم برخی باید راه نادرست را تجربه کنند

هرچند با پشیمانی

تا بعد که کار درست میکنند و راه درست میروند منتش روی هیچکس نباشد

اما انتخاب های اشتباهت را گردن هیچکس ننداز

هیچکس به اندازه ی خودت نمیتواند کاری برای تو کند

خودت را خودت این ور و آنور نکن

اگر میخواهی دل به دریا بزنی

دریایی شو تا غرق نشدی..)

  • گ.م.ع
  • ۰
  • ۰

مثل دو خط موازی کنار هم،،،، شاید شکستن ریل ها وصلمان کند

بهـ هم 

ولی آنوقت یک قطار نابود میشود

هر کداممان راه خودمان را برویم،،

بهترست،

یک خط موازی می تواند انتخاب کند نابودی خودش یا یک قطار 

سرنوشت را آیا میشود تغییر داد؟!

بله 

خط ها را از حالت موازی درآورد 

میگویی چطور؟

انسان که قطار نیست ریل نیست

برعکس منیّت است که نابودش میکند

ولی مجاز هم نیست تن به هر انتخابی دهد

بلکه دو انسان وقتی از من به ما میرسند

که با همان معادله با هم یکی شوند

که اگر نشوند هم را نابود میکنند

و مساله با انتخاب گزینه ی متشابه حل نمیشود

باید فرمول را بلد بود

چه ریاضی باشد و دلیلی برای نرسیدن ریل ها به هم چه فرمول رابطه و رساندن تفاهم انسان ها با هم چه در ارتباط با خدا که هرآنچه فرمود بما پشتش حکمتی بود و مصلحتی که نمیدانیم اما میتوانیم امتحانی و برحسب آزمون خطا انتخاب کنیم که یا سرمان به سنگ بخورد یا قضابَلا از سرمان رد شود یا مدبرانه از ذکاوتی که از حق در جانِ انسانیت است به انسان برسیم و انسانیت

این مثالی کوچک از اراده خدا در ماست و ما را مختار آفرید تا خودمان برای خودمان تصمیم بگیریم حال آنکه اراده ی خویش را وا مینهد و افسارش را به دست دیگری میدهد و هوسبازانه تصمیم میگیرد و خود را از اصالت عشق محروم میکند مثل قطاری ریلیست که هرچه برود هرچه با رقیبان بجنگد دیرتر میرسد و راه خود را ناهموار کرده است چون ندانسته از ابتدا بیراهه رفت و عاقبت کسی که خدا را صدا کند ولی مسیرش را جدا کند و با این نفاق بخواهد به مقصد برسد نرسد مگر مُرده بود و این گمراهیِ پی در پی را اگر افسار نکشد و یکجا متوقف نشود مز ویرانی آینده ی دیگری ندارد چون عشقی که انسان را از عاشق بودن به تعویق میندازد انسانی که نتواند جایگاه خودش را در زندگی پیدا کند و معیار و مقصودی مشخصی برای خود داشته باشد و اگر آن معیار و مقصود خلاف ذات او باشد بزودی او را جامیگذارد و نابسمانی اش را به خدا نسبت میدهد درحالیکه اگر هشیار میبود خدا هدایتش کرده بود!

و بِداردمان ان شاء اللّٰه.

  • گ.م.ع
  • ۰
  • ۰

شافی

بلندش کن

مریضی را که

از دردِ

قدمهایی که با تو آمده

دردش بیشتر است

بلند کن و بگیر دست مریضی را 

که شفا دادی

و از سر ذوق

به شوق تو می اوفته

الشافی

به بازوان بلندت

  • گ.م.ع
  • ۰
  • ۰

حالا هر چند روز که مانده 

بخواهی نخواهی 

خوشبختی میرسد

زمین گردست 

بیوقفه میچرخد 

و تلخی ها و خوشی ها فقط

جایشان باهم عوض میشود 

زمین شناس خودت باش

قوانینش پیچیده نیست ولی

انسانها چرا!

هرکس آن نقطه ای طی الارض میکند 

که چیده.

  • گ.م.ع
  • ۰
  • ۰

خُدای زمین

مثل فریشته ها :

خدا را ندیده ستایش میکنیم 

 

تو را هم بروی چَشم 

 

خدای زمین!

(انسان)

  • گ.م.ع
  • ۰
  • ۰

بُرد دوطرفه

دلتنگی معامله ای بود

مشخص و برقرار


در عوض عشق

..

در دنیا همه چیز معامله است 

کاملاً منصفانه!

می ارزد!

  • گ.م.ع
  • ۰
  • ۰

گمنامی

عشق شهادت است 

آن هم گمنامی 

آنگونه عاشق باش

که شهید باشی 

نبودن هم چیزی از عشق کم نمیکند

مگر نمیدانی عشق گُمنام است 

و گُمنامی راه عشاق 

حالا هرچه میخواهی عقب تر برو

آخر تا عاشق نشوی که آدم نمیشوی

آخر اگر خورشید نبود، 

نور نمیشدیم 

عاشقت میکنند! 

عاشق نمی شوی

....

دستور باید از بالا صادربشه 

..

باید عاشقیو بخوای 

..

باید عاشق شناس باشی

..

باید متبلور عشق بشی 

..

آنوفت عاشقت می کنند 

 

عشق در اینجا خبری نیست 

عشق از خدا می آید 

نازل میکند بر آدم تا آدم آدم شود

 

عشق خُداس

میان خدایگان زمینش به یمن رحمتش، نازل میکند،

حلال می کند عاشقی را..

کسی که عاشق نیست
نمیبیند و انکار میکند
اما آنکه شهید شد رسیده
به گمنامی که نام دیگرش خُداست
 
عاشقش کرده
و عاشق گمنام است 
مثل خدا که کسی ندیده...
اما عاشق میداند
خُدا هم میداند
که رسیده
عشق
نادیدنی
از خُدا به خُدا...
  • گ.م.ع
  • ۰
  • ۰

خلقت

و حجاب آفرید 

مرا در آن 

آفرید

محجبه شدم 

و تو را حجاب من کرد

رمز ورود میدانی

کلید میزنی

تو را محافظِ امنیتیِه این محجبه آفرید

فتبارک اللّٰه الاحسن الخالقین 

  • گ.م.ع
  • ۰
  • ۰

خوش دوخته

جادوی چشم خیلی مفصل است 

 

وقتی میدورذ چشمها را بهم،

و چه دوختِ محکمی

 

.کارِ دست. که نه

این دوخته .کارِ دِل. هست البتّه..

  • گ.م.ع
  • ۰
  • ۰

یک دو سه چهار....

من چشم که میگذارم 

تو گوش کن

قایم که میشوی 

نمببینمت 

دور میشوی  

دلهره میگیرم نکند تو گرگ شوی

استوب میکنی!

یبارم نوبت توعه چشم بگذاری

ولی دیگر استوب را ولش 

قایم باشک را ولش

دلهره دارد این بازی 

خیالم را راحت کن

چشم ببندم دور نشوی 

خیالِ حیله نداری

از اول بازی خیالت را راحت کنم

ما با هم بازی داریم

چشم میگذارم

حتماً تو هم قایم شدی

همین پُشتهـ سرم...

اما تو بازی نکن!

  • گ.م.ع