به چه آواز مشغولند این بام نشین ها
ذکر قربت برای چه که تو اینجایی
هلهله شان غم است یا شادی؟
خداست؟؟!
میگویند خداست ولی خدا هم نیست که
راستی..
روز و شب ذکر تو می گویند
میپرسند با اجازه؟
با اجازه کی؟
هر مُجازی هم اینگونه غیر مجازه
که نه میان کتابهایی
نه تفسیرها
تو در منی
و من تو
جانِ جانی من
میپرسم از تو؛
خودم را (از خودم)
دیگر کار از کار اُمّیدهای دنیا گذشته
فقط مُعجِزه ایی می تواند کمکش کند
از دست ما کاری ساخته نیست
برایش دعا کنید
این حرفها دیگر فایده ایی ندارد
دل آدم هورری میریزد
:
آخرین جملاتی
که از اول باید گفته بشود نه آخر
امّید محل حضور خُداست
خُدا نه شیطان!
وسایل هم نیست
تنها اوست
نه این و آن دیگری
به هر امیدی بمانی هم
آخر به امید خدا میرسی
پس اولش برس
همین اوَّل بسم الله!
مثل رفیق بی کلک
مادر خودت باش
دستت را بده دست خودش..
امید بساز برای خودت
با خودَتِ خودش یک دل باش تا دلت را دل ببینی
و امیدی که از ب بسم الله تا الرحمن الرحیم را گفته باشی
به خُدا رسیده باشی!
باد که میوزد همه کائنات جابه جا میشوند
می هراسند
به پناهگاه می روند حال آنکه باد تنها پناهگاه اوست
به کجا برود
؟؟؟؟
کاش دلها
هم با هر وزشی جابه جا شود
بریزد
تمام کینه ها را فراموش کند
و به پناهگاه خود برود حتی اگر باد باشد
و اگر روزی برسد باد از گردباد فرار کند
بفهمد که چه ترسناک میشد وقتی میوزید
و میراند
نمیگویم جبلّت را رها کن
بِوَز
آهسته و پیوسته
تا سوی دل کسی باشی
و تحسین کنند از یاد نسیم
و به سراغت آیند آهسته و پیوسته بمانند
تکیه دادن به باد آخرش افتادن است
وقتی هروقت دور یک چیز میچرخد..
لباسم را میتکانم
آن که می اندازد بدون شک خواهد افتاد
اگر بادست به گردباد
و اگر دل است از دل
از چشم
افتادنی میفتد
چون از پایه لق است
منم گردباد میشوم
تا در باد و بود گیر نکنم
به دور خودم میچرخم
همه ی بادها را با خودم به رقص درمیاورم
میچرخم و میچرخم و خالی میشوم از باد
از چیزهایی که متوفم کند
پیشی میگیرم به خود
دور از فراغت جهان
عاشقانه در آغوش خویش
آهسته نه اینبار طغیانگر
به گل ها سپرده ام؛
گفتمشان:
هر کسی قَدر گُل نداند
یادش بدهند
و ندارد
خاکش
گل های افسرده به معنی این امور،
گُل ندادند گویی دیگر گُل نبودند..
عرض کردم:
گُل
آب
گِل
خار
برگ
زندگانی زیستن
با خوب و بد می طلبد
اجرش پیش خُدا محفوظ
او نگهبان
تمام
موارد فوقست
و اگر به او سپرده شود
حتما گُل های بیشتری
خواهد ساخت
زمین گُلباران میشود هرچند که گُلها را میشکنند..
یک روز میرسد که بی هم میشویم
یک به یک از جمع هم کم میشویم
(در این وادی
کمتر
همدیگر را دُور بزنیم)
پشیمانی سودی ندارد!
توبه ی شکسته جایز نیست!
و عمر کوتاه تر از فرصت جبران..
دیر میشود
زندگی امروزست
فردا را کی دیده؟
رفتــــــــن هیݼڪسے ابَבی نیستـــ⏯
هܩانطפּر ڪہ هیݼ آمבنے مانבنے نیستـــ⏮
פּقتے زܩین هر لـ حظه میــ ݼرخב 🌎
نگران نباشـــ ⛔
...آבم بہ آבم ܩیرسב ♻