او صدایم زد

به دنیا آمدم عاشقش باشم..همین که صدا زد شناختم!

او صدایم زد

به دنیا آمدم عاشقش باشم..همین که صدا زد شناختم!

او صدایم زد

بسمِــ اللّــــــهِ و بِـــه نستعینْ

گاهی دلت تنگ است
آرزویت کم
به عمق نَفَس
گاهی سلامت کافی
میشود مرحم
السّلام علی الله
وقتی تو را کسی دارد
آرزو نمیکند
برآورده میکند
این آرزوهای کوچک
قانع نمیکنند
برای آمینی که خودش آرزوست
..
برایتان عشق آرزو میکنم
بروید عاشق شوید
...
خدا را دارید
همه چیز دارید
آرزو ندارید
برایتان بی آرزویی آرزو میکنم
..
*مینویسم آنچه بر من خوانده
بلکه این صدای آشنا بگوش اهلش شنیده شود
که از انسان فقط صدا میماند
مثل صدای خواندن یک شعر با صدای بلند
یا نجوایی در دل
از دمی که خلق کرد تا آهی که به خدا پیوست(آدمی)،
برای یکصدا شدنی که ادا کند کلمه ایی را که بینهایتِ ازلیِ اوست
و تلقین کرد به خواندن
آرزویی که هیچ فطرت پاکی انکارش نمیکند:<<دوستت دارم...
>>
گ‌.م‌.ع

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۲۹ - 00:00 :.
    +++++
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۲:۱۱ - سایت تفریحی چفچفک
    احسنت
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۰:۳۸ - سارا سماواتی منفرد
    💖💖💖
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

آرامم کن
ای عطری که در فضا پیچیده ای..
من آرامش ابدی ام را از تو انتظار دارم..
از تو که خداوند
تو را برای آرامش من و امثال من
فرستاد
،مگر جز عطر نرگس ،زمستانم شفا دارد؟..
..
تو را از عطر بهشت خود
فرستاد
و
زمین بوی تعفن
بوی گناه
و دلشکستگی میداد
تو برگرد دوباره
ما از زمین مهاجرت خواهیم کرد،
..
ای دلیل
و ای آرامش حقیقیِ انسانیت!
درست است که زمینیان جایی برای تو نه ساختند
..
و بوی آلوده ی زمین را نتوانی تحمل آورد..
اما
بعضی هایمان
این زمین را بدون ظهورت
تحمل نخواهیم کرد..آنهایی هم تحمل میکنند بُلُف زده اند!
بیا و آرامش بهشت را به عطری
رد شو از زمین..
تا
یک دقیقه هم که شده
آرام بگیرد،

دیگر نمیتوانم بگویم که قرار است زمین روزی مه شود تا زمینه ی حضورت باشد..
این زمین خراب شد..
آبادش بنما
که
هجرانت
،تهوعی سخت است بر صحنه صحنه ی دیدنِ این خاک
که
غریبت کرد
و ما آنقَدَر غریبه شده ایم
که به انسانیت هم دیگر هم شک میکنیم
چه برسد به شناختن موالی خود..
در این درماندگی!،
در این زوال انسانیت!،
در این روزهای تاریک!،
در این زمستانِ استخوان شکنِ چهارفصل!،
عِطری میخواهم
از نرگسِ نگاهت
تا
به نور دیدگانت
از این یخبندانِ پُر سودا
من نیز نور
گردم
و گرم شود دستانم...
و مست از عطری که شفا آن است
و نرگسش بهانه است!
..

#مطلبِ_حِزنُ_الفِراق!

#فراق_پس_از_فراق!

#دیگر_کافییییست

#هِجران_تمام_میشود_اگر_به_خودمان_برگردیم

  • ۹۸/۱۰/۰۵
  • گ.م.ع