او صدایم زد

به دنیا آمدم عاشقش باشم..همین که صدا زد شناختم!

او صدایم زد

به دنیا آمدم عاشقش باشم..همین که صدا زد شناختم!

او صدایم زد

بسمِــ اللّــــــهِ و بِـــه نستعینْ

گاهی دلت تنگ است
آرزویت کم
به عمق نَفَس
گاهی سلامت کافی
میشود مرحم
السّلام علی الله
وقتی تو را کسی دارد
آرزو نمیکند
برآورده میکند
این آرزوهای کوچک
قانع نمیکنند
برای آمینی که خودش آرزوست
..
برایتان عشق آرزو میکنم
بروید عاشق شوید
...
خدا را دارید
همه چیز دارید
آرزو ندارید
برایتان بی آرزویی آرزو میکنم
..
*مینویسم آنچه بر من خوانده
بلکه این صدای آشنا بگوش اهلش شنیده شود
که از انسان فقط صدا میماند
مثل صدای خواندن یک شعر با صدای بلند
یا نجوایی در دل
از دمی که خلق کرد تا آهی که به خدا پیوست(آدمی)،
برای یکصدا شدنی که ادا کند کلمه ایی را که بینهایتِ ازلیِ اوست
و تلقین کرد به خواندن
آرزویی که هیچ فطرت پاکی انکارش نمیکند:<<دوستت دارم...
>>
گ‌.م‌.ع

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۲۹ - 00:00 :.
    +++++
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۲:۱۱ - سایت تفریحی چفچفک
    احسنت
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۰:۳۸ - سارا سماواتی منفرد
    💖💖💖
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

_او مُنتظرِ خُدا بود
و خُدا مُنتظرِ او بود
_او میخواست ببیند خدا چه میکند
و خُدا میدانست او از پسش بر می آید!
_او به خُدا خیره بود
و خُدا به او!
_هرچه بیشتر می گذشت احساسِ ترس بیشتر وجودش را فرا میگرفت
،بیشتر کنار میکشید
بیشتر بی حس میشد!
خُدا همه چیز را فراهم کرده بود..؛
او را با عقلی و روحی آفریده بود!
او خُدا بود در زمین!،
امّا منتظر خدای دگر بود!..
_بنده بود
اما بنده نبود!
لبِ چشمه به آبی گوارا رسید‌..
میتوانست بنوشد
میتوانست ..
امّا ترسید!
از گوارا نبودنش!،
و افتخار کرد به قوی بودنش در تحمل تشنگی!
..چشم بست
..
مکث کرد
و چشم بست
و دیگر منتظر خُدا نبود!
..او هلاک شُده بود
..وقتی چشم باز کرد
و رنجشِ آب را که در آفتاب میسوزد تازه فهمیده بود..
خدا آب را خلق کرده بود
که مایه ی حیاتِ او باشد
..امّا او..
تردید کرد ..
و تردید شُد او..
و دیگر ،خُدا نبود..!
شیطان شد!

_هر بار که به سختی چشمانش را میگشود و دعا میکرد باران ببارد
خُداوند اما نه از حکمت که از رحمتش باز استجابت کرد
؛
دعایی را که پیش از این،
به او
(هَدیه)نازل کرده بود..
!
#هر بار شک کردن و واگذاردنِ آن بجای حل مسعله ،صورت مسعله را پاک میکند
#بجایِ (خستگی) و درماندگی در ندانسته هایت،
دانسته ها و ایمانت را (تقویت) کن!
#غذای روح
و #غذای جسم در یک تن جمع است
وقتی به روحت نرسی جسمت بیمار میگردد
و وقتی به جسمت نرسی روحت..
#قدم_به_قدم_با_خُدا_همراه_شیم
#به شک هایت اعتماد نکن
جواب های درست و نادرست همزمان به ذهنت خطور میکند
فرمول و جواب اصلی را پیدا کن
#همه چیز یک جواب درست دارد اگر؛
خودت را زود قانع نکنی،
ولی
در قانع شدن لجوج نباشی!
#فرمولِ تمام سوالهایت از خُدا،خودِ تویی،و جواب ها باورِ توست!
#بجای دلسوزی برای خشک شدن آبِ چشمه،
بنوش،
شاید این تنها شگرگزاری باشد
شاید وقتی دلت جلا گرفت؛
دانستی روحِ خُدا را..
که اگر خودت باشی در هر سختی آرامش خواهی داشت
اما اگر خودت را گم کردی
شاید دلت خنک شود
...!
اما جلا نخواهد یافت!
#مثالی_از_آرامشِ_محضون_با_خُدا
#ادبیاتِ_خاص!
#مشکل ما اینست که باور کرده ایم خُدا هست
..
امّا عآشقانه ای نداریم با او..
با او جوری رفتار میکنیم که دزدهای سرگردنه رفتار میکنند..!
یک چیزی میخواهیم از او او بایست اطاعت کند
آری ما چرا
..واقعا ما چرا؟!!
اوست که ما را آفرید
پس او عآشقِ ماست
..
ما نه بندگی مان تعریفی دارد
شُکر گزاری که دیگر پیشکش!..
حالا زور گیر شده ایم..
بد رفتاری میکنیم با مجموعه ی خُدا!
ما حالا با تمامِ این اوصاف حق هیچ نوعه سختی کشیدن اعم از اندک و زیاد را نداریم!
ما خُدای زمینیم..(مغرور پُزش را می دهیم)
،
اما خداوندی را نه بلدیم
نه یاد میگیریم؛
بندگی روکشِ مردم های امروز شده
،این خیانت است
به خود
به خدا
و به تمامِ آدمها و مخلوقات،
خدایی کردن ادبیاتِ خودش را دارد
نمیدانم..میش ها را اصلاح کرده اند،
یا گرگ ها لباس میش پوشیده اند!
#هشدار!
ذاتِ آدم ها دارد یا دارند تغییر ژنتیکی میدهند
جسم شان که بیمار شده روحشان هم در میکشد..،
دیگر کم کم خودشان را هم نخواهند شناخت
جسمشان که بیمار و خسته شود کم کم روحشان بی حس میشود
و ماجراجوییِ حقیقت را رها میکنند..
عشق را کی حوصله اش را دارد!..
آدم ها را دارند تمام میکنند!
شاید چند سال دیگر بیایند بگویند آدمِ تغییر ژنتیکی شده ساخته ایم،
چمیدانم!
حالا هم که هر چه میگوییم هر غذایی که میخوری خودِ تو میشود
هرکس حرف به گوشش نمیرود!
،خُداوند در قرآن فرمود
هر چه برای سلامتِ انسان مضر است حرام است
تو برو فکر کن منطقی بدون رودربایستی
هرچه در قرآن کریم حرام نوشته شده
یکجا دانشمندان ضررش را درآوردند
یعنی خداوند جزعی نگر است به تمام جزییات خلقتش آگاه بود و گفت راه های سود و ضررش را‌‌...
نه اینکه به همه یک نسخه بپیچد و تمام نع
دستور کلی سرجای خودش!
ولی هر کس
تاکید میکنم هرکس مطابق شرایط و خلق و دیگر مسایل خودش،
احکام مخصوص به خودش را دارد
ثواب و عقابش هم کم و زیاد میشود!
خداوند عاشقِ خوبی است
بین هیچ کدام از ما فرق نمیگذارد
ما هرچه قدر گره های کور زندگیمان بیشتر باشد میندازیم گرد خدا،
اما اگر خوب نگاه کنیم
و برگردیم
فیلم سرگذشتمان را ببینیم بی شک
بی شک
دستمان رو میشود
هر جا خیال آسودیم و فکر کردیم حالا که این حل شد دیگر با خدا کاری نداریم،
اصلا معلوم هم نبود آن استجابت دعایمان کار خدا بود و فلان و بهمان!
هر جا که از پناه خدا خروج کردیم!
و فکر کردیم اینجای زندگی دیگر منم!
خودم باید روی پای خودم بایستم!
به خدا نیازی ندارم که فعلا!
هر جا حالمان خوب بود یک کلمه گفتیم شکر
و الحمد..
سریع بلند شدیم از سر سجاده دِ بدو!
دعاهایمان کوتاه و سپس نیمه کاره رها شد!
هر جا شک کردیم که شاید خدا نخواهد حالمان را خوب کند..
گفتیم مصلحت خداست..ما که نمیدانیم..
آری..خدا پدر کشتگی دارد با ما..
(البته به پاسخ همه ی این رفتار ها حق هم دارد!)
ولی خداوند را گفتیم خدا؛
ولی ...
..رفتارمان را یادمان می رود..
عیب ندارد..
یک روز
که اسمش روز محشر است
از اول شروع میشود..
بی اهمیّت ترین سکانس هایمان هم از نو پخش میکنند
ثانیه به ثانیه اش را
هر لحظه که گفتیم اعتماد به نفس داریم و با خدا غریبه شدیم
و هر لحظه که اعتماد به نفس را نهی کردیم
ولی در رابطه با خدا هم دودل شدیم!

..
ما باید بزنیم بر سر خودمان؛
#که_چرا_پرواز_نمی_کنیم..
ما فرشته نبودیم
بالِ پرواز نداشتیم
ما روحِ بلند پروازی داریم
که اوجش بی نهایت
و سقوطش در اول به قعر جهنمیست که با خودمان دیگر روراست نه که نخواهیم..
بر حسب عادت..نتوانیم بود..!!


_آب را ریخت در کتری گذاشت روی اجاق منتظر ماند دم بکشد
چشمانش را بست
غفلت کرد
آب ریخت
کتری سوراخ شد
گاز خاموش شد
بویِ گاز در خانه پیچید
او بیدار نشد
او بیدار نشد
او بیدار نشد
او بیدار نشد
او بیدار نشد
بویِ گاز میپیچید
او بیدار نشد
او خفه شد!!

،خانه آتش گرفت!

هیچکس آب ننوشید
آب بخار شده بود
هیچ کس هم دیگر نبود که بخواهد آب بنوشد!(مردم ها اینگونه خودشان را از خدا میکشند بیرون!..اول جسمشان را بی حس میکنند
به دنبالش روحشان را..
آنها نخواهند فهمید چه بلایی بسرشان می آید
مردم ها خیلی خودشان را دستِ بالا فرض کرده اند!
آنهم در خواب
آنهم بدون هیچ نیرویی
آن هم وقتی در بی حسی به سر میبرند!....)

باید بدانم من
از من نیست
از اوییم

چندی برگردیم به خودمان
..
بیرون از ما دروغ است
..ما به بیرون فرار کردیم
بیرونی نیست..دروغ است..
ما فقط احتیاج داریم به برگشتن
خدا در آسمان و زمین شبیه است..


در ما ست.

  • ۹۸/۱۱/۳۰
  • گ.م.ع

نظرات (۲)

عجیب بود.
متن از خودتون بود؟
پاسخ:
باسلام و عرض تشکر بابت حضورتان.تمامی مطالب وبلاگ که ذکر منبع نشده اند متعلق به نویسنده ی وبلاگ می باشد!
ممنون میشم نظراتتون راجب مطالب بدونم!