او صدایم زد

به دنیا آمدم عاشقش باشم..همین که صدا زد شناختم!

او صدایم زد

به دنیا آمدم عاشقش باشم..همین که صدا زد شناختم!

او صدایم زد

بسمِــ اللّــــــهِ و بِـــه نستعینْ

گاهی دلت تنگ است
آرزویت کم
به عمق نَفَس
گاهی سلامت کافی
میشود مرحم
السّلام علی الله
وقتی تو را کسی دارد
آرزو نمیکند
برآورده میکند
این آرزوهای کوچک
قانع نمیکنند
برای آمینی که خودش آرزوست
..
برایتان عشق آرزو میکنم
بروید عاشق شوید
...
خدا را دارید
همه چیز دارید
آرزو ندارید
برایتان بی آرزویی آرزو میکنم
..
*مینویسم آنچه بر من خوانده
بلکه این صدای آشنا بگوش اهلش شنیده شود
که از انسان فقط صدا میماند
مثل صدای خواندن یک شعر با صدای بلند
یا نجوایی در دل
از دمی که خلق کرد تا آهی که به خدا پیوست(آدمی)،
برای یکصدا شدنی که ادا کند کلمه ایی را که بینهایتِ ازلیِ اوست
و تلقین کرد به خواندن
آرزویی که هیچ فطرت پاکی انکارش نمیکند:<<دوستت دارم...
>>
گ‌.م‌.ع

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۲۹ - 00:00 :.
    +++++
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۲:۱۱ - سایت تفریحی چفچفک
    احسنت
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۰:۳۸ - سارا سماواتی منفرد
    💖💖💖
نویسندگان

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۲
  • ۰

روزهایِ آخر..

اینروزهای آخر پاییز
برگها می ریزند
خالی خالی میشود احساسِ درختان بیچاره،
دلتنگی را زار می زنند روی زمین
راه میروم..
دل تنگی را لگد میزنم آهسته ..
و خش خشِ اشکهای زمین خورده
در گوشم میخراشد
در قلبم..
میریزند برگها ..از چشم درختِ پاییزی..
خوب میدانند که فصلِ ریختن است
فصلِ خالی شدن از جهانی بی احساس
حتی بی احساس شدن..
وقتی زمستان در راه است
انگار دیگر طاقت نمی آورند
شروع میکنند به ریزشی تلخ،
به خاطره ای ....
و به انتظار نشستن
بر زمینی
که دیگران بروند و بیایند
بر زمینی برای ترک خوردن
باقی مانده ی این فصل..،

و ادامه میدهند به ریزشِ پاییزی خود
برای آخرین نفسی
که
مرگ درخت ،
آغازِ او باشد
به فصلی که از ناامیدی چیده شده است
برای استقبال از رویشی خَرَّم..

از دلتنگیِ تلخ این روزها
صِدای خش خشی
میپیچد
از صِدای آمدنِ
قدم های
عشقی بر خاک نشسته..

  • گ.م.ع
  • ۰
  • ۰

انکار

آنکه به پای عشق میماند
همدم سوزِ اشک میشود
کور میشود

گمراه میشود

مردد میشود
آری

تباه میشود
اما فقط دنیایش را تباه کرده
در عوض به هیچ مکانی تعلق ندارد

آزاد است

یک انسان حسابی!
که عشق ، همه است
ودر عین هیچ کجا نیست
منزل عشق عالم است
اما عالم همچنان از عشق خالی..
و
آنکه عشق را منکر گردد
و سر بی آن به بالین نهد
سری بی سودا
سری بی عذاب وجدان
..هر کجا رود
هرچقدر به روی دِلش نیاورد
خوابِ خوش نبیند!
که کشتن عشق

کشتنِ خود است
قتلی که امتداد میابد
..
تا جایی که عشق هنوز درد است..

جنگ است..
تا جایی که عشق
یتیم ترین احساسی است که فقط خدا را دارد
امتداد دارد این جنگ بین آدمها..
که عشق رسالتی ست
که بر دوش انسان هست
ولی
انسانیت
را چه بگویم که انسان زیادند ولی انسانیت نه
منکه خیلییی ندیدم اونهم ازین جمعیتهای میلیاردی در جهان!

عشق حقیقتی انکارناپذیر ولی ناعاشقها آدم را مجبور میکنند به انکار

نمیدانم شاید این انکار بیشتر حقیقت دارد آن هم این عشق ها...

یعنی همه دوست دارند اینطور فکر کرده باشم

ولی اگر عاشق باشی منکرش نمیشوی

و همه چیزش را به جان میخری و راه خودت را پیدا میکنی و میروی

تا...

مگر شیرینی شوی لیلی شوی مجنونی شوی و...

که تا دنیا دنیاست هروقت خواستند از عشق بگویند

یکی از نامهایی که میگویند..نامِ توست..

#دنیا_بهشت_میشود_اگر_این_عشق_دوطرفه_باشد

#خُدا_اگر_قانون_شود_عالم_عاشق_میشود

  • گ.م.ع