او صدایم زد

به دنیا آمدم عاشقش باشم..همین که صدا زد شناختم!

او صدایم زد

به دنیا آمدم عاشقش باشم..همین که صدا زد شناختم!

او صدایم زد

بسمِــ اللّــــــهِ و بِـــه نستعینْ

گاهی دلت تنگ است
آرزویت کم
به عمق نَفَس
گاهی سلامت کافی
میشود مرحم
السّلام علی الله
وقتی تو را کسی دارد
آرزو نمیکند
برآورده میکند
این آرزوهای کوچک
قانع نمیکنند
برای آمینی که خودش آرزوست
..
برایتان عشق آرزو میکنم
بروید عاشق شوید
...
خدا را دارید
همه چیز دارید
آرزو ندارید
برایتان بی آرزویی آرزو میکنم
..
*مینویسم آنچه بر من خوانده
بلکه این صدای آشنا بگوش اهلش شنیده شود
که از انسان فقط صدا میماند
مثل صدای خواندن یک شعر با صدای بلند
یا نجوایی در دل
از دمی که خلق کرد تا آهی که به خدا پیوست(آدمی)،
برای یکصدا شدنی که ادا کند کلمه ایی را که بینهایتِ ازلیِ اوست
و تلقین کرد به خواندن
آرزویی که هیچ فطرت پاکی انکارش نمیکند:<<دوستت دارم...
>>
گ‌.م‌.ع

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۲۹ - 00:00 :.
    +++++
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۲:۱۱ - سایت تفریحی چفچفک
    احسنت
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۰:۳۸ - سارا سماواتی منفرد
    💖💖💖
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

احساسی که شُدی..
دوباره که احساست زنگ زد!
نگو نیستم..
نگو بی احساسَم!
نگو اینجا ویرانه است ،نه دِل..
..
بُگذار زنگ بزند..
بُگذار خودش را بُکُشَد!
بُگذار به دَست و پایَت بیُفتَد ..!
تو آرام،بیا بیرون از شنیدنِ زنگی مُکرر!
تو دیگر عذاب وجدان نخواهی گرفت از زنده به گوریِ احساس!
تو قاتِلی!
تو!
آری ،خودِ تُو!
..
همه دِلَت را شکستند..
باشد..
امّا تاوانش را..
انتقامش را ..
تو پس بدهی؟!..
جالب است..
هر کسی هر غلطی دلش خواست با دلت کرد و به او اجازه دادی!
حالا خودت مُقَصِّری!
حالا خودت را نابود میکنی؟!
که چه؟!
عزیزِ من!
اگر کَسی قرار است جواب پَس بدهد این تُو نیستی!
تو اعتماد کردی..!
باز هم اعتماد کُن..!
امّا نه به دیگران!
به خودت!
به خُدایی که حواسش به توست!
و او تو را گُذاشت تا زنده بمانی و ببینی میشود اینهمه احساست را بکشند و زنده بمانی..
آری ..
دیگر وقت صَبر گُذشته..
باید قَدَم کَند..
برای ساختن احساس!
برای شروعی دوباره..
برای اینکه حَسرت نماند..
برای اینکه تو ،آری با تو ام..
تو قرار است زنده بمانی..و دُرست کُنی..
تو خَلق نشده ای برای اینکه همان یک ذره عُمرت را در انتقام و احساس های مرگبار! تلف کُنی!

تُو خَلق شُده ای برای آباد کردن!
تو آباد ،خَلق شُدی..
..
احساس هایت را پس بگیر اینها مالِ خودت..
فقط حواست باشَد آنها مالِک تو ،نیستند!
تُو مالکِ آنهایی!
احساساتت را در قلبت روشن کُن..
تو آدم آهنی نیستی!
تُو قرار است به همه نه!نه!
فقط به خودت!
به خُدایت!
..نشان بدهی که با احساس میتوان بهتر آباد کرد..
تا بدانی جایی که احساس زندگی میکند..گُناه نیست!
..احساس ..قلمداد میکند از عشقی پاکیزه..از عشقی که برای هر کس تا اَبَد نُو خواهد مانَد..
احساس مرگ ندارد..
آن چیز که یک بار هست و نیست و... شهوت هست که انسان را اسیر میکند..
اما عشق..
و احساس..
تو را ..رها میکند..
دور نمی شود..
ولی..
دور می ماند....



.
.
احساس که زنگ خورد..
از خودت بپرس خُدا اگر بودم چه جوابی بدهم و او اگر خُدا باشد چه خواهد گفت..
!
احساس ..خُداییست ....خَلق شُده ..به اِسمِ ..انسان!

که..گرچه گاهی یک #تماسِ_بی پاسخ میماند..
گاهی زنگ میزند و از کار میُفتَد..
ولی احساس..زنگ که زد و از کار اوفتاد..
دیگر زنگ نمیزند..

..
دَر،می زند..
ولی
،
بُگذار آنقَدَر زنگ بزند که خسته شود!
شهوت خسته میشود..میرود جایِ دیگر زنگ میزند..
ولی
عِشقِ اعلاء،
خسته هم بشود..همان گوشه بساط میکند..میمیرد اصلا!..
ولی همان جا!
خُدایی که همیشه چَشم براه هست برای گُفتُ و شُنُود با بنده ..اش.‌.
،عشق خسته میشود..ولی خسته کُننده نمی شود!
..
عشق(خُدا)،
تا جایی صِدایت میکند..
از یک جا به بَعد سایلنت میرود..تا تو بنده ی او..
معرفتت را نشان دهی!
عشق..معرفت است..
خودش را نشان میدهد،
و پنهان میشود میان تیلیارها ستاره ای که تو همه را به یک چشم میبینی..
و حالا باید بگردی برای پیدا کردن ستاره ای که سهمِ توست!
هرکس ستاره ی مخصوص به خودش را دارد..
و با آن جُفت میشود و به اطمینان و آرامش دایمی میرسد!
یافتن آن یک ستاره میان اینهمه کارِ حضرت فیل هم ...نه ..نیست!
چه برسد..!
پس صبور باش..
پس دست به دعا و ابزار!
به کهشان قَدَم بِکَن..!
به راهی که نرفته نگویی سخت است!
اما اگر آسانی میخواهی بمان و اولین زنگ دَر را باز کن!و دیگر آرامش نخواه از خدا!..
خودت انتخاب کُن..
نگذار دیگران یک اصولِ از پیش تعیین شده ی نا معلوم را به تو تعلیم دهند..
بزن به کهکشان..
و خودت پیدا کُن..



..
ولی اگر خُدا خبر داد..عشق را شناختی ..و هدیه کرد بتو ..نگو متشکرم خُدایا..
بلکه عاشقی را بیاموز..
بلکه عاشق باش..
این شُکرگزاری است..(عاشقی)...
..
..
..
..
صدای ستارگان ..تابشی هست از احساس..(شاید هم برعکس تابش و انعکاس ستاره ی تو صدای عشق است..)
عشقی که بر قلبت اوفتاده..
و روشنت میکند..و روشنش میکند .. و روشنتان میکند..
و...اگر شُکرگزاریِ عشق اینست که مگزاری خاموش شود..
و ..بروی..هر چقدر..از هر کُجا..
فقط بِروی دنبال عشقی که اگر سهمت باشد حتماً از تو استقبال میکند بالاخره!

و کلید قلبت را روشن کن
عشق که برایت عادت شد ..مگزاری خاموش شود..
خاموش شد..
کلید بزن

..
فقط اگر اهلِ عشق و عاشقی باشی..!

مُقصِّر هیچکس نیست!

نیامده ایم که دنبال مُقصَّر بگردیم!

ما آمده ایم خودمان را شروع کنیم..که عاشقی را خودمان یادبگیریم و اجرا کنیم..تاریخ ؛سکانس ما را پخش خواهد کرد..بازیگر خوبِ زندگیِ خودمان باشیم..

عشق را تقبیح نکنیم ،تقدیس آن هم کارِ کاردان است..(اصراف نکنیم)

شاید شایسته ی بهترین لوح تقدیر..!

در قلبمان اطمینان باشد..چه لوحی بهتر از این!؟

 

آنوقت همه.. نه.. ، خودمان..خواهیم رسید ..به این نتیجه ؛

که عشق اصالت میاورد..نجابت میاورد..عشق اصلِ معنیِ خُداس..

..و بدانیم عشق خوبست.. و آن چه رذیله است ،رَدّ آن است

والسلام علیکم و رحمه الله!

  • ۹۸/۱۱/۰۸
  • گ.م.ع