او صدایم زد

به دنیا آمدم عاشقش باشم..همین که صدا زد شناختم!

او صدایم زد

به دنیا آمدم عاشقش باشم..همین که صدا زد شناختم!

او صدایم زد

بسمِــ اللّــــــهِ و بِـــه نستعینْ

گاهی دلت تنگ است
آرزویت کم
به عمق نَفَس
گاهی سلامت کافی
میشود مرحم
السّلام علی الله
وقتی تو را کسی دارد
آرزو نمیکند
برآورده میکند
این آرزوهای کوچک
قانع نمیکنند
برای آمینی که خودش آرزوست
..
برایتان عشق آرزو میکنم
بروید عاشق شوید
...
خدا را دارید
همه چیز دارید
آرزو ندارید
برایتان بی آرزویی آرزو میکنم
..
*مینویسم آنچه بر من خوانده
بلکه این صدای آشنا بگوش اهلش شنیده شود
که از انسان فقط صدا میماند
مثل صدای خواندن یک شعر با صدای بلند
یا نجوایی در دل
از دمی که خلق کرد تا آهی که به خدا پیوست(آدمی)،
برای یکصدا شدنی که ادا کند کلمه ایی را که بینهایتِ ازلیِ اوست
و تلقین کرد به خواندن
آرزویی که هیچ فطرت پاکی انکارش نمیکند:<<دوستت دارم...
>>
گ‌.م‌.ع

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۹، ۱۷:۲۹ - 00:00 :.
    +++++
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۲:۱۱ - سایت تفریحی چفچفک
    احسنت
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۰:۳۸ - سارا سماواتی منفرد
    💖💖💖
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

 

گویند که گریه دِل بگشاید و غم را راحت کند
و من میپرسم؛
اگر غَم،
دایم روید؟
گریه تا کجا توان سرازیر شدن دارد،
که چَشم به هلاکت اوفتاده
و راحت نگردد مگر به کوری..

زلیخا علیه السلام آنقَدَر گریه کرد
که کور شد
دیگر توان گریه کردن نداشت
و اگر داشت هم اشکی نبود


که میتواند غَم این کوری را داند،
مگر کور؟
..
عِشق کور نمی کند
عِشق راستین،براستی که چَشم را به حقیقت باز کند
و انسان را به عِشق اولا هدایت کند..
گرچه
انسان وقتی به عشق کامل نایل میگردد؛
دیگر توان عاشقی بر او نیست..
دیگر ،
کور
است
دیگر حتی نمی تواند معشوقش را ببیند
نه که نخواهد
نمیتواند
انسان درک نمیکند..و عشق کامل را نمیبیند..مگر که جز عشق دیگر نبیند و نداند..
عشق ؛
دیدنی نیست حس کردنی هم نیست
عشق روزیِ انسان هاییست که آن را میطلبند و از کور شدن واهمه ندارند وگرنه عشق موانع و دشمنان بسیار دارد..‌..
باری که زلیخای درون انسان،
وقتی می بیند؛
که کور است
و عِشق را هیچکس نمیابد مگر در فنا شدن
و عشق کار مردان سخت است
که پس از این کوری شفا نخواهند چون ذات عشق را گذر از تعلقات
و حتی
گذر از عشق دانسته..
که ذات عشق یکی هست
همان خدا
و عشق حقیقی از هرکجا شروع بشود اینگونه است
و منزل نهایی اش وصل به اوست
آنقدر عاشق را بدنبال معشوق میکشاند که کور گردد
و پس از کور شدن
چشمش به عشق حقیقی باز میگردد
و دست از معشوق های دنیایی برمیدارد
و عاشق متعلق نیست
او فناست در ذاتِ عشق؛
حتی بی معشوق..

کور میشد
چشمانش درد گرفته بود
دیگر میدانست
یقین داشت که بی ثمر گریه میکند
زجه میزند
ناله میزند
چنگ میزند
اما
هیچ چیز مانع او نمیشد
چون زودتر عصایش را گرفته بود
میدانست برای عاشق ماندن یک قلب بی کلک ،کفایت میکند
امید در قلبش زنده بود ولی
دیگر آنقَدَرها هم فرقی نمیکرد؛
عاشق که فراز و فرود این مکان(عشق)

برایش عادی شده...
دیگر برای کور نشدن دلیلی نداشت
دیگر میدانست
عشق چشم ِسَر نمیخواهد
دِلی بینا میخواهد؛
_دِلی بینا_
#کوری_بهتر_از_خیلی_دیدنهاست...

و گریه کردن هرگز فایده نگردد ،
برای عاشقی
که با هر دانه اشک
دلش
میریزد..
#گریه_هم_دارد_کوری..
#معشوقِ_خُداییم..

#از_این_به_آن

#مرا_به_عِشق_میکشاند_در_راه#زلیخایِ_خُدا_باشیم

  • ۹۸/۰۷/۲۳
  • گ.م.ع